۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

قالیچه ها چه گفتند ؟

 


داشتیم توریست وار عمل میکردیم و همه چیز زیر ذره بین بود


بر رستورانی فرود آمده بودیم در شهر سرعین و تیلیک تیلیک عرض اندام میفرمودیم از برای به تصویر کشاندن آنیه ها . همین دوتا عکس را توانستیم خدمتتان تقدیم کنیم که بقیه ضایعه از آب در آمدند بدون تعارف . برداشتتان از تصور این دو تصویر چه میتواند باشد ؟ ممنون میشوم که نگویید برداشتم از این محمل ٬ چند تا قاشق و چنگالی بود که از این رستوران برداشتم !



چوپان کوچولو ٬ یا از بچه های عشایر دشت مغان٬ یا عشایر و  هرکه را شاعر!



 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 این قالیچه را چه بنامیم؟

۹ نظر:

  1. قشنگ بودن راستی لباس اون پسرک شبیه لباس مردان بختیاری کلاهش شبیه مردان قشقایی

    پاسخحذف
  2. خوشم آمد پسر بچه خیلی بامزه هست. مادر و بچه هم قشنگ هستند .

    پاسخحذف
  3. عکس اولی میگه : منم غذا می خوام
    عکس دومی : قالیچه ی گذشت

    پاسخحذف
  4. لذت بردم از"سلام خداحافظ "حسين پناهي.
    خيلي ممنون

    پاسخحذف
  5. ممنون که ما رو هم شریک لحظه هات میکنی .منظورم لینک صدای زنده یاد حسین پناهی بود .روحش شاد

    پاسخحذف
  6. اول از همه که دوتایشون داد می زنن که برو عکاسی یاد بگیر!
    اما از شوخی گذشته هردوشون دارند فرهنگ ایران رو نشون میدند اولی واقعیتره چون احتمالاَ از روی یک عکس واقعی بافته شده و دومی خیلی زیباست چون از روی یک تابلوی نقاشی بافته شده

    پاسخحذف
  7. باتبریک سالگردمین تولد وبلاگت وقتی دیدم تابلوی تعطیل در خونت زدی خیلی ناراحت شدم هرچند خیلی به خونت سر نمیزدم اما انگار یه پاتوق خوبو از دست دادم خونه دلتنگیامو بهانه گیری غربت و شایدم از چیز دیگه ناراحت بودم اما انگار این وبلاگ منو به اهر وصل میکرد به بازار به مغازه هاش حتی به پدرم ... به خودت به خاطراتم... بهتره در این خونرو نبندی چون وقتی کاری و شروع میکنی اولش مال خودته اما بعد از مدتی از دست خودت خارج میشه این خونهم دیگه مال خودت نیست و داره به یه سمبل تبدیل میشه حتی فراتر از ان حداقل به خاطر اون چلومرغ کامپیوتری که با هم خوردیم

    پاسخحذف