به یاد ِ باد
نگاهش بین جنگل و دریا غرق بود . چشمش به لاشه ماهی کوچولویی افتاد که دریا پس اش زده بود .
در شنهای خیس و نرم کنار ساحل زانو زد بی اختیار . سرش را به ماهی کوچولو نزدیک کرد و آرام گفت :
زیارت قبول دختر . تحولات ! بچه هاشونو قورت میدن . خیلی خوش شانس بودی که پَسَت زدن
۸۴/۱/۲۱
پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.
پاسخحذفدر بلاگ نیوز لینک شد
پاسخحذف