يك خبر بد
نسرين عزیز از وبلاگنويس هاي اهري ساكن در مشهد ٬ مادرش را از دست ميدهد با غمي وافر . و با همه ارقام نوستالژي هايش ٬ یا صفر و یک هایش به هم خورده مينمايد . تسليت وبلاگنويس هاي اهري و دوستان غير اهري نثار روح خانمي كه زمانی " خياط " قهاري بود و مظلوم و دردمند و مهربان و زجر کشیده و پاک با چهره ای نورانی و هم محله ای مان . روحش شاد . تسلیت ما را پذیرا باشین . روزگار است دیگر ! در این روزای پر از زنبورهای زرد رنگ که نه عسل بافند و نه نیششان مداوای وجودت میتواند باشد . نشستم و به خیام تفال کردم که چنین آمد :
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه که پر شود ٬ چه بغداد و چه بلخ
می نوش ٬ که بعد از من و تو ماه بسی
از سلخ به غره آید از غره به سلخ
باقی بقای عمر تان .
وقتی مادری بمیرد
پاسخحذفنیمی از فرزندش را با خود می برد ( حسین پناهی)
نسرین خانیم. باشیز ساغ اولسون. بیزده اوز غمنیزده شریک بیلین.ساغ اولون ساغ یاشیین
پاسخحذفمنم تسلیت می گم..
پاسخحذفمن هم تسلیت می گم ...
پاسخحذفنسرین عزیز من رو هم در غم از دست دادن مادر گرامیت شریک بدون .
پاسخحذفجناب اهری برای شما و خانواده هم عمری طولانی و با عزت آرزو دارم
مرگ واقعیت تلخی است ولی گریزناپذیر. واقعیت را باید پذیرفت با تمام تلخیاش.
پاسخحذفای میلی برایت فرستادم.
خدا رحمتش کند
پاسخحذفزندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
پاسخحذفهرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
فقط میتوان گفت خدا بهش صبر بده
پاسخحذفسخت ترین مصیبت است
سلام ....از همه ی دوستان و وب نویس ها و همشهری های خوبم که تنهایم نمی گذارند و در غم بزرگ از دست دادن مادرم شریک اندوه بی پایان و گریه ها و قصه های غریبانه ی مرگ مادرم به من سر می زنند و با واژه ها و صدایشان بارانی از زندگی و امید و دوستی و تسلی و....بر برهوت و عزای من می بارند!
پاسخحذفسپاس بی پایان ...
آرزوی مادر
پاسخحذفجهاندیده کشاورزی بدشتی بعمری داشتی زرعی و کشتی
بوقت غله، خرمن توده کردی دل از تیمار کار آسوده کردی
ستمها میکشید از باد و از خاک که تا از کاه میشد گندمش پاک
جفا از آب و گل میدید بسیار که تا یک روز می انباشت انبار
سخنها داشت با هر خاک و بادی بهنگام شیاری و حصاری
سحرگاهی هوا شد سرد زانسان که از سرما بخود لرزید دهقان
پدید آورد خاشاکی و خاری شکست از تاک پیری شاخساری
نهاد آن هیمه را نزدیک خرمن فروزینه زد، آتش کرد روشن
چو آتش دود کرد و شعله سر داد بناگه طائری آواز در داد
که ای برداشته سود از یکی شصت درین خرمن مرا هم حاصلی هست
نشاید کتش اینجا برفروزی مبادا خانمانی را بسوزی
بسوزد گر کسی این آشیانرا چنان دانم که میسوزد جهان را
اگر برقی بما زین آذر افتد حساب ما برون زین دفتر افتد
بسی جستم بشوق از حلقه و بند که خواهم داشت روزی مرغکی چند
هنوز آن ساعت فرخنده دور است هنوز این لانه بی بانگ سرور است
ترا زین شاخ آنکو داد باری مرا آموخت شوق انتظاری
بهر گامی که پوئی کامجوئیست نهفته، هر دلی را آرزوئیست
توانی بخش، جان ناتوان را که بیم ناتوانیهاست جان را
سلام. فقط میتونم بگم خدا تمام مادران مهربان از دنیا رفته رو رحمت کند.
پاسخحذفا
پاسخحذف