عایب دی !
عصری دوستی که در باکوی آذربایجان درس میخواند آمده بود پیش ام و به چندین مسئله عجیب در مورد نوع زندگانی مردم کشور آذربایجان برایم اشاره کرد . حقیر شاخ که نه ! شاخک در آوردم آنهم از پَس ِکله مبارک . خیلی گفت ولی من آنچه که در ذهنم مانده است و با رعایت اینکه اطاله کلام نشود بهش اشاره میکنم . او گفت در باکو دوچرخه و موتورسیکلت نیست و یا بسیار بسیار کم است . وقتی علتش را از جماعت آنجا میپرسی میگویند ( عایب دی ) یعنی عیب دارد . مرد که دوچرخه و یا موتورسیکلت سوار نمیشود . میگفت رنگهای شاد لباسها هم برای آقایان عایب دی ! میگفت : در صبح ها و در پارکها کسی برای ورزش حضور نمی یابد اینرا هم عایب میدانند . میگفت دوستش میخواسته زن باکویی بگیرد با وی قرار ملاقات میگذارد و ایشان میخواسته جلوی دختر خانوم کلاس بذاره که مدنیت به این مرحله از رشد و پیشرفت رسیده که زن و مرد هم وزن و هم شانه و به اصطلاح از حقوق یکسان باید برخوردار باشند مثلن وقتی خانم ِ خانه خسته است مرد بلند شود و ظرف بشوید یا خانه تمیز کند و ... که در این موقع دختره چشمانش گرد میشه و با اعتراض میگه که به این میگین مدنیت . نه! دختر آذربایجانی برای خودش مرد میخواهد و نه یک زن ... میگفت در باکو و در خانواده های اصیل وقتی مرد به خانه می آید زن وظیفه دارد دمپایی های مرد را جفت کند و جوراب هایش را از پایش در بیاورد و حتا وقتی مرد در نیم متری مثلن کنترل تلویریون نشسته و میخواهد تلویزیون تماشا کند زنش را از آشپزخانه صدا میزند و میگوید : آغیز گَل تلویزیونی آچ ( یعنی: زن بیا تلویزیون رو برام روشن کن) ... میگفت ... میگفت ... گفت :البته مردم اصیل باکو و نه آنهاییکه از دهات و اطراف آمده اند عجیب وابستگی خانوادگی دارند . میگفت : دخترای اینجور خانواده ها به تنهایی بیرون نمیروند الا به مدرسه و یا دانشگاه .
شاعر عجیب خوب میفرماید که : شنیدن کی بُوَد مانند دیدن . زلیخا گفتن و یوسف شنیدن . عجبا که ماها گاهی فکر میکنیم که باکو شاید بهتر از تهران باشد . به حق چیزهای ندیده و نشنیده و نه چشیده .
پی نوشت : لینک پست قبلی را دیشب دوست عزیزی در سایت بالاترین گذاشته بود . مطلبمان که امروز ظهر به داخل لینکهای داغ بالاترین رفته بود باعث شده بود که کنتور وبلاگمان از ورود و خروج اینهمه جماعت وبلاگ دوست نیم سوز شده باشد . آخه دویست و بیست و هفت نفر آنلاین داشت و نزدیک سه هزار نفر مراجعه کننده . ما همچی کالایی را ندیدَسته بودیم تا الان . طفلکی کنتورمان ، که آشنایی زیادی با اینجور موارد نداشت کُپ کرده بود . میدانید اون عزیز عنوان مطلبم را چه انتخاب کرده بود . نوشته بود : "زن را باید چشید " قربان دستت نیکو جان . بله باید لمس اش کرد روحیات ظریفشان را .