۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

فلسفه امید

 


 از ره غفلت به گدایی رسی . گَر به خود آیی به خدایی رسی


اکثر شعرهاي ايراني موجود در عالم بر سرم خراب ميشوند اين روزها. به اين نتيجه رسيده ام كه حتا از سعدي به كارو هم ميشود رسيد . از اخوان به سهراب ، از شاملو به نظامي!گنجوي . مولانايي هم هست . فردوسي بزرگواري هم به همچنين .  ادبيات ما خیلی شور و شعور داشته و من بي خبر بودم . شعراي حماسي سراي ديگر را محتسب اين مجموعه نفرموده ايم كه اگر ميفرموديم  نفيسه اي ميشد به علي .


البت كه منظورم از " نفيسه " آن خانوم  زيبا چهره ایکه در همجواريمان منزل دارند نبوده و نيس . اين توضيح آخر را از براي منزلبانو نوشتم كه وقتي ما ميرويم سر ِكار وبلاگمان را ملاحظه ميكنند.


 


دیده اگر جانب خود وا کنی - در تو بُوَد آنچه تمنا کنی


عاقبت از غیر، نصیبِ تو نیست - غیر تو ای خفته ، طبیب تو نیست


چاره خود کن که طبیب خودی - همدم خود  شو که حبیب خودی


پیر تهی کیسه ی بی خانه ای - داشت مکان ، در دل ویرانه ای


گنج زری بود در آن خاکدان - چون پری از دیده مردم ، نهان


جای گدا بر سر آن گنج بود  - لیک ز غفلت به غم و رنج بود


روز به دریوزگی از بخت شوم - شام به ویرانه درون همچو بوم


عاقبت از ناله و اندوه و درد  - مَرد گدا مُرد و نهان ماند گنج


ای شده غافل ز غم و رنج خویش - چند نداری خبر از گنج خویش


گنج تو آن خاطر آگاه توست - گوهر تو اشک شبانگاه توست


از ره غفلت به گدایی رسی - گَر به خود آیی به خدایی رسی


 نظامي ! گنجوي

۱ نظر: