راستش را بخواهید بخاطر کار زیاد در محل کارم ( حدود ۱۲ ساعت در روز ) و اختصاص دادن الباقی زمان به خوردن و خوابیدن و بخصوص اینترنت و قس علیهذایش ! زمانی برای کار با وبلاگ شخصی باقی نمیماند که هیچ ، به خانه و خانواده هم نمیشه برسی آنچنانکه انتظار داری ! چون امروز جمعه بود و روز تعطیلیمون ، قرار به همان قرار با اهل منزل نهاده بودیم که امروز را تمام وقت در اختیار شان باشم . دیشب طبق عادت ( جان من اعتیاد ش ننامید که بد آموزی دارد برای جوانان مملکت ) با انگشت پایم تکمه کیس را فشار دادم تا سرکی به اینجا بزنم و سریع برگردم و کامپیوتر را خفه اش کنم که مواجه با این مطلب ِ خانم معلم عزیز شدم . خواستم آنرا بگوش شما هم برسانم تادر شادی ایشان و ایشان شریکتان کنم که دیدم با قولیکه به اهل بیت داده ام منافات دارد . لذا آنرا سریعن در لینکدونی وبلاگم با اسمایلی های مربوطه وارد کردم . و شب را در خدمت اهل بیت موجود شدم !
صبح که دمیده بود ، این پا و اون پایم روبه زا بود که مطلبی در باره این بارقه امید بنویسم . تا اینکه داداش کوچیکه ( از خدا ناخواسته ! ) تلفون کرد و ما را برای ناهار دعوت کرد . آقا جایتان خالی ! بچه ها که رفتند خونه داداشه ، ما افتادیم بجون کامپیوترمون و سریعن آهنگ شادی از رشید خان بهبود اف آپلود کرده و همین چند سطر را با عجله ، ضمیمه کردیم تا خودم را و شاید هم شما را در شادی ایشون شریک کنم . حالا جان هرکی دوس دارین اگه رقص آذری ( تورکی و یا آزری از نوع پاناتیک !) بلدین ، حداقل توی خونه خودتون بیاین وسط که من تنها نمونم روی سن و زیر اینهمه چراغهای چشمک زن ِ رنگوارنگ !
لازم به پانوشت نمیبینم که همینجا اعلام کنم این پُست ِ من ، بین خود و بین اللهی ، با عجله و بدون ویرایش و پیرایش هوا میشود . امید که مقبول اوفتد .
یادم رف اینو بگم ، چه کیفی داره آدمی بتونه در شادی و سُرور دیگران ، حتا دیگرانیکه نمیشناسد و فقط بعنوان همنوع و انسان ازشون ذهنیت دارد خودشو شریک کنه . مگه نه ؟
....
اومدم ... اومدم ...
آقا! گویا ناهار ه از دهن افتاده
دارن بد جوری صدام میکنن به علی
.... چشم اومدم .... اومد َ َ م
گدایان بهر روزی طفل خود را کور میخواهند
پاسخحذفطبیبان بهر روزی خلق را رنجور میخواهند
تمام مرده شویان راضی اند از مردن مردم
بنازم زرگران را خلق را مسرور میخواهند