گفتم آن پیر کجاست؟ گفت ازین خانه برفت رخت بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت
گفتم آن سایه طوبی که مرا بر سر بود ؟ گفت : با نور در آمیخت و به افلاک برفت
اولین پنج شنبه پدرم نیز گذشت . سپاس و هزاران درود بر دوستانی که با من ابراز همدردی فرموده و التیام بخش آلامم بودند . از همه عزیزانی که در اینجا نظر لطفشان شامل حالم شد و عزیزان دیگری که بتوسط ایمیل و یا تلفنی ابراز همدردی و محبت کردند بسیار سپاسگزارم . گر چه بر خود واجب میدانم نهایت امتنان و سپاس مندی خود را با احترامی وافر و دست برسینه بر تک تک شما اعلام دارم ولی متاسفانه و با شرمندگی و با عَرَقی بر جبین ٬ بعلت فرصت بسیار کم ام اجرای این امر واجب فعلن میسور نبوده و معذرت میخواهم . امید دارم در آینده خدمت رسیده و شادباش گوی تک تک شما باشم . آخرین تصویر ِ پیر ِ دستِ پدر را مضاعف میکنم به یادگار
و شعر ناقصی ! و متاسفانه ناقصی هم از شهریار و به زبان خودش را هم تقدیم میکنم به شما و روح پدرم . گویا این روزها بحث سریال تلویزیونی شهریار و اعتراض دختر ایشان داغ است و با اینکه شهریار یکی از بزرگترین مفاخر هنر و ادبیات زبان ترکیست ولی شهریار ... بحث " ولی " را نیز وا مینهم به زمانی فراغتر و فراخ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر