که اگر بود صدا در می داد چه کسی بود صدا زد سهراب؟ و من آهسته به او میگفتم: هیچکس بود صدایت می زد با تو هستم سهراب حرف های تو همه مثل یک تکه چمن روشن بود یاد داریم به ما میگفتی: آب را گل نکنیم آب را همه فهمیدند مردم این سر رود و چه کردند با آن مردم آن سر رود؟ آب را خون کردند چه به کارون کردند نخلها پوسیدند سروها خشکیدند در گلستانه نه بوی علفی می آمد و نه گل در دل آبادی در پی نوری و لبخندی بود ریشخندی شاید!! اهل آبادیها سر رسیدن انبوه و ز هر رهگذری پرسیدند خانه دوست کجاست؟ و چنان تند و شتابان رفتند که ترک خورد همه چینی تنهائیشان چه حکایت کنم از گونه هایی که تو در خواب و همه تار میشد چه حکایت کنم از بمبهایی که تو در خواب و همه افتادند و هواپمایی که از آن اوج هزار پایی بمب میرخت به خاک و نمی اندیشید که به قانون زمین بر بخورد جنگ خونینی بود نه چنان جنگ خونین انار و دندان نه چنان حمله کاشی مسجد به سجود قتل بود از پی قتل نه چنان قتل مهتاب به فرمان نرون و تو میگفتی من نمیخندم اگر بادکنک می ترکد خوب شد رفتی و چشم تو ندید خانه ها می ترکد و من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود با همه مردم شهر زیر باران رفتم چشمها را شستم جور دیگر نتوان دید آنگاه دانستم کار من نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید اینست که در اندوه گل سرخ شناور باشیم خوش به حالت سهراب اهل کاشان بودی اهل کاشان ماندی اهل کاشان مردی
پس بیایید خود آب را باور کنیم.
آقای اهری به دلیل مشغله و همکاری با نشریات تعلیم و تربیت ، وقت وبلاگ نویسی و نظر دادن ندارم . هر چند نظرات من چنگی هم به دل نمی زند.
عینک شنا باید زد.
پاسخحذفشاید، باید با چشم دل، دل به دریا زد
پاسخحذفدرود!
پاسخحذفوب سایت خوبی داری. وقت کردی به من هم گاهی سر بزن خوشحال میشم از نظراتت استفاده کنم.
بدرود.
سلام :
پاسخحذفعید را بر شما تبریک می گوییم /.
با تشکر روابط عمومی سایت 3سوت آنلاین دات کام === www.3sotonline.com
سلام.
پاسخحذفعزیز جان باید زیرآبی رفت!
از ابراز همدری ات بسیار ممنونم
پاسخحذفسلام آقای اهری
پاسخحذفدر جواب این سوال :
آب از چشمه گل- آلود است ؛ وَ همچنان جاری ۰۰۰
با اجازه سهراب سپهری
که اگر بود صدا در می داد
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
و من آهسته به او میگفتم:
هیچکس بود صدایت می زد
با تو هستم سهراب
حرف های تو همه مثل یک تکه چمن روشن بود
یاد داریم به ما میگفتی:
آب را گل نکنیم
آب را همه فهمیدند
مردم این سر رود
و چه کردند با آن
مردم آن سر رود؟
آب را خون کردند
چه به کارون کردند
نخلها پوسیدند
سروها خشکیدند
در گلستانه نه بوی علفی می آمد
و نه گل در دل آبادی
در پی نوری و لبخندی بود
ریشخندی شاید!!
اهل آبادیها سر رسیدن انبوه
و ز هر رهگذری پرسیدند
خانه دوست کجاست؟
و چنان تند و شتابان رفتند
که ترک خورد همه چینی تنهائیشان
چه حکایت کنم از گونه هایی که تو در خواب و همه تار میشد
چه حکایت کنم از بمبهایی که تو در خواب و همه افتادند
و هواپمایی که از آن اوج هزار پایی بمب میرخت به خاک
و نمی اندیشید
که به قانون زمین بر بخورد
جنگ خونینی بود
نه چنان جنگ خونین انار و دندان
نه چنان حمله کاشی مسجد به سجود
قتل بود از پی قتل
نه چنان قتل مهتاب به فرمان نرون
و تو میگفتی
من نمیخندم اگر بادکنک می ترکد
خوب شد رفتی و چشم تو ندید
خانه ها می ترکد
و من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
با همه مردم شهر زیر باران رفتم
چشمها را شستم
جور دیگر نتوان دید
آنگاه دانستم
کار من نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید اینست
که در اندوه گل سرخ شناور باشیم
خوش به حالت سهراب
اهل کاشان بودی
اهل کاشان ماندی
اهل کاشان مردی
پس بیایید خود آب را باور کنیم.
آقای اهری به دلیل مشغله و همکاری با نشریات تعلیم و تربیت ، وقت وبلاگ نویسی و نظر دادن ندارم . هر چند نظرات من چنگی هم به دل نمی زند.
امیدوارم موفق باشید