۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

شَلَم شوربا

 احترام مشرف هم از اون حرفا بود !



عصر جمعه اي همه چيز توي يخچال ميتونست باشه كه هم بود و هم نبود . بنده زاده را در اين فصل يخي ! فرستاديم كه : سيگار بخرد ! ( معذرت ميخوام قصد بد آموزي ندارم ) ای تُف و لَک بر این سگار . روغن مايع هم بخرد و توخوم  آفتابگردان ( منظور همان تخم آفتابگردان است ) و كيك يزدي و شيريني ... خريد كرد و وقتي درست دم در خانه رسيد و اِف اِف فرمود ، ایهاالناس منزل دار ! گفتند كه " واي " سيب زميني براي سرخ كردن هم ميخواهيم .


 وقتی بی نظیر بوتو کشته شده بود ما سیب زمینی را از همسایه قرض گرفتیم از برای شاممان . البته لاکتوز لوبیای قرمز رنگ کنسرو شده هم همراهمان بود . و میدانستیم که احترام " مشرف " برای " بوتو " مثل این میماند که مرغ بخواهی و ما پَس اش بگویی که " آنفولانزای مرغی " را مراقب باشید .


 وقتی بی نظیر بوتو کشته شد ما همین دو تا ماهی تابه را همراهمان داشتیم



نه به طالب آن بودیم  که عشق ٬ فراغ بالیست که بال بال میزند و نه به تورم اقتصاد مملکتمون فک میکردیم که ( آخ و واخ مان ) بی معنیست وقتی سیب زمینی ایرانی علي الخصوص از نوع اردبيلي اش با موز سریلانکایی در رقابتی دوشادوش و  سنگر شکن دارند پوزه هم را ميمالند به خاك ! گذر بر اين مرتبط فرموده وشاممان را خوردیم و مشعوف گشته و از حال رفتیم . عجب کیفی دارد این دنیا .

۱۳۸۶ دی ۶, پنجشنبه

سوال!

 


عزيزي گفته است  كه  :


در سرزمینی که آب ها همه گل آلودند و نمی توان با چشمانی باز شنا کرد چه باید کرد؟


 


 

۱۳۸۶ دی ۵, چهارشنبه

بدون عنوان

 

بياييم نيكي كنيم و در دجله اندازيم ! ( يك پست متفاوت) سلام دوستان : اخيرا در اين وبلاگ تالار گفتگو و بحث آزاد را داير كرديم از براي اينكه همه بتوانند خيلي راحت مشكلات و مسايل مربوط به بيماري خودشان را " البته در مورد ام اس " در معرض بحث و گفتگو قرار دهند تا عزيزاني ديگر ، اعم از بيماران و يا پزشكان ( البته احيانن پزشكان ) و يا كسانيكه در مورد سوالات مصرحه ، اطلاعات و يا تجربه دارند و حتا شاعران و هنرمندان و كاريكاتوريستها و كارتونيستها و گاهي هم سياستگذاران بهداشت اين مملكت و حتمن خبرنگاران و ... پاسخگو باشند . اين مطلب ميتواند كمكي باشد هم براي ما و هم براي كسانيكه دنبال سوال و مشكلي در باره ام اس به اين وبلاگ مراجعه ميكنند . بياييم و سعي كنيم براي هر چه بهترارائه شدن اين وبلاگ ، تجربيات و يا معلومات خود را به نام " انسانيت " در طبق اخلاص گذاريم تا شايد تنها يك جمله و تنها يك جمله از ما آرام و تسلي بخش انساني گردد و الهام بخش انسان بودن و انساني زيستن . لذا از همه بيماران ام اسي ، دارندگان معرفت ، حكمت ، علم ، فناوري ، پزشكان و درمان كنندگان به يوگا و شنا و يا طب سنتي و گياهي استدعا داريم ادعا و داشته هايشان را بر سيني بي انار اين منزلگه ، به آفتاب عالمتابي بسپارند تا اگر خشكشان هم زد ديگران قيسي آنرا براي روز مبادا و بادا ، در كمدهاي آشپزخونه شون نگه دارند . در اين راستا از خوانندگان اين مطلب تقاضا داريم دوستان ديگر را " با هر وسيله و طريق " ( به علي ! هدف وسيله را توجيه نميكند ، ميكند ؟) مطلع كنند تا حضور سبزشان را بر اين افق ، گسترده گردانند . باري شنيده ايم كه عمر خيام نيشابوري به عمد آورده است ! كه

گر كار فلك به عدل سنجيده بُدي

احوال فلك جمله پسنديده بُدي

ورعدل بُدي بكارها در گردون

كي خاطراهل فضل رنجيده بُدي

 

۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه

روزگاری که برای " ام اس " میگذرانیم

 


شوخی نه ٬ جدی ! 



اولين تالار بحث و گفتگو در مورد بيماري M.s در ايران را در اینجا افتتاح کردم !  " حَبیب هورررا " ! . حضور و مطلب نگاری در این مکان مقدس را برای عموم آزاد فرموده ایم . منتها ! و منتها اینکه  اگر خبر تازه ای در مورد این بیماری بیابید و کلمه ای نگوئید مشمول الضمه ! ام خواهید بود . آقا این کلمه مشمول الضمه هم از اون حرفاست ها . آویزون تُمبانت میشه و لاکن وِل کن هم نمیشود!

۱۳۸۶ دی ۱, شنبه

زِ م َستان

 


زمستان است !


 آری آری اکنون ٬ زِ مَستان است



تصویر از اندرونیست در صبح و کله سحر

۱۳۸۶ آذر ۲۷, سه‌شنبه

آوار درون - Inner Collapse

 


نشسته بودم و تعداد انگشتهایم را فیمابین غم و شادی تقسیم میکردم  که چشمک نارنجي رنگ جی میل ام در آن پائین ترین های دسکتاپم مرا واداشت که برگردان ! زیبای شعر " آوار درون " فریدون مشیری را از استاد گرانقدرم یوسف چرچی عزیز دریافت کنم و حیفم آمد که لذت احساس آنرا به تنهایی مزمزه کنم . براي همين هم ضمن سپاس از ايشان متن فارسي و ترجمه شده اش را برايتان به يادگار در اين پست ميآورم . ضمنن همچنانکه مستحضرید بنده اوقات فراغت خود را فعلن و تا اطلاع ثانوي در باغچه M.S @ ام . اس  به سرخوشي و ميمنت ميگذرانم عنقريب ثَمَرَش را برايتان خواهم چيد . كميابي و كم كاري ام را در اينجا به حساب كار و بار روزانه هم ميتوانيد بگذاريد . لازم به توضيح ميباشد كه : ايرادات كپي پيست از حقير ميباشد دليلش را هم نفهميدم كه چرا نقطه و يا علامت ! و يا علامت سوال و حتا اين دوتا خط  "-- " سرجايشان واقع نشدند . بازهم طبق معمول ، بگذاريم و بگذريم !



آوار درون



کسی باور خواهد کرد


- اما من به چشم خویش میبینم


که مردی پیش چشم خلق بی فریاد میمیرد


نه بیمار است،


نه بردار است،


نه در قلبش فروتابیده شمیشیری،


نه تاپر در میان سینه اش تیری


کسی را نیست بر این مرگ بیفریاد تدبیری.



لبش خندان و دستش گرم،


نگاهش شاد،


تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد،


- اما من به چشم خویش میبینم


به آن تندی، که آتش میدواند شعله در نیزار،


به آن تلخی، که میسوزد تن آئینه در زنگار،


دارد از درون خویش میپوسد!


بسان قلعهای فرسوده


- کز طاق و رواقش خشت میبارد،


فرو میپاشد از هم،


در سکوت مرگ،


بی فریاد!



چنین مرگی که دارد یاد؟


کسی آیا نشان از آن تواند داد؟



نمیدانم،


که این پیچیده با سرسام این آوار،


چه میبیند در این جانهای تنگ و تار،


چه میبیند در این دلهای ناهموار،


چه میبیند درین شبهای وحشتبار،


نمیدانم.



ببینیدش


لبش خندان و دستش گرم


نگاهش شاد


نمیبیند کسی اما ملالش را


چو شمع تندسوز اشک تا گردن، زوالش را


فرو پژمردن باغ دلاویز خیالش را


صدای خشک سر بر خاک سودنهای بالش را


کسی باور نخواهد کرد.



 


Inner Collapse


No one will believe it


-- but I see with my eyes,


that standing among us


a man is dying without a cry.


he’s not ill or awaiting the gallows


unwounded by sword unpierced by arrows


no one can explain this death without a cry.


his lips are laughing, his hands are warm,


his countenance is happy and


you imagine his memories are free from sorrows.


--But, my eyes see a flame


as it sweeps across an open field


the rusty streak creeping


over a peeling mirror’s face


so his body is decaying form within


like an old mud fortress


from whose cracking towers and arches


bricks fall too the ground


He’s craving in


in the silence of death,


and without a cry.


Who can conceive of such a death?


Is there someone who can explain it to us?


I don’t know.


In the dizziness of this man’s inner collapse,


What he sees in these, our small dark souls,


What he sees in these, our unfeeling hearts,


What things he sees in these dreadful nights.


I don’t know.


Look!


his lips are laughing, his hands are warm


his countenance happy and


No one sees his sorrow,


Like waxen tears welling up round


The neck of a waning candle,


Like dry flowers losing their petals


He’s lost in his thoughts.


The dull sound of a bird striking


Its wings on the ground


No one will believe it.

۱۳۸۶ آذر ۲۳, جمعه

معرفی یک وبلاگ

 


قارانقوش ! یا دیگر گونه وبلاگی از اهر 


داود اهری همه داشته هایش را یکجا در این وبلاگ به معرض دیدم عموم ! میگذارد . بی پاسخ و خنده و مقداری هم همچنان خموش ! آرشیو این وبلاگ را اگر بگردی حرفهای دیگری هم برای شنیدن و یا فهمیدن خواهی یافت . نه لینک میدهد و نه لینک میسپارد . خیلی آرام و بی سروصدا به " آلاشای خودش " میپردازد . ایشان روزگاری در ماقبل ٬ علم پزشکی را در خارجه دنبال میکردند . شعر زیرین و زیبایش میتواند ما را ببرد تا لب بام ! یا محکی گرداند از برای روزی که میشود در پولیتیکا بود و از رستوران ماکیاولی نوشت .


 پوليتيكا خياواني!


ماكياولي رستوراني


گؤره سن بو گئجه


مشتري لره


                          آشپازخانادا


نه لر تدارك گؤروب؟!


گارسونلار


                   يئددي قات اييلير


كلاسيك موسيقي سسي


                                               ياييلير


ائشيكده قار ياغير


سويوق هاوادا


قاپي چي:


                  - بويورون


                     هر بير شئي بئداوا!


- يوخ! ساغ اولون


آلله آتانيزا


رحمت ائله سين!


 


آجيمدان


                    قارنيم قورولدايير،


سويوقدان


                    ديشلريم


                                       بير بيرينه ده يير...!


 

۱۳۸۶ آذر ۱۲, دوشنبه

گویایید ! گویاتر باشید

 


راستی چرا در بَِنِر سایت یک نشریه آذربایجانی نوشته اند HELLO !!!





 


 


 


بالاخره بعد از مدتها هفته نامه محلی ( گویا )ی ارسباران  بر روی دکه اینترنتی جاخوش کرد . این دو هفته نامه که با کجدار و مریزهایش تا شماره ۶۳ ادامه حیات داده است در تاریخ ۷ آذر هشتاد وشیش سایت رسمی خود را به راه انداخت . گرچه هنوز این سایت در اول کار است و انتظار زیادی از بروزرسانی آن ٬ توام با تصاویر زیباییکه خود میتواند زبان گویای دیگری باشد ٬ نمیرود ولی انتظارات بعدی ٬ بیشتر از آن خواهد بود که دوستان فکر میکنند . چرا که فضای مجازی مخاطبانی دارد که بی محابایند ! و سرکش ! انتقاداتشان گاهی به تندی فلفل قرمز هندیست و مِهرهاشان آب سردی بر شعله های آتش . بگذریم


بنظرم نشریه باید تمامی مطالب و مندرجات و عکسها و کاریکاتور و شعرها و ... را که در خود کاغذی هفته نامه آمده است را در سایت نیز بگذارد . از " دالاما " ی آقای ترابی و "کاریکاتور" مهدی حسن پور و " پژواک " مجله و  " خبر و مَبَر " و " جاذبه های گردشگری منطقه " و " زشت و زیبا " و واژه نامه ارسباران و ... خبری در سایت نیست . باری به هر جهت حضور اینترنتی این مجله مجالی میدهد تا دیگر هموطنان که در دیار غربت اند به اخبار هنری ٬ فرهنگی ٬ اجتماعی و ورزشی منطقه دسترسی داشته باشند . حضور سبز عزیزان زحمتکش را در وادی دنیای ارتباطات مجازی را تبریک گفته امیدوارم بتوانند بار سنگینی را که بدوش کشیده اند با سرفرازی و موفقیت به منزل مقصود برسانند . 


 دوستان : یادمان باشد که تاریخ تنها جایگاه به حقّیست که نتایج اعمالمان را روزی به قضاوت خواهد نشست .  در خاتمه امیدوارم تیتر انتخابی ام خستگی زحمت هایتان را از تن پر مهرتان به در آورد ! به امید سرفرازیتان و با احترام    

۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

لطفن در گفتگوها و بحثهای مربوطه شرکت کنید!!!؟

 


اندر احوالات افتتاح وبلاگ " بانک اطلاعاتی بیماری ام اس " سرگرم و درگیر بودیم که دوستانی تقاضا کردند که برای حصول به نتیجه ای بهتر جایی را برای پرسش و پاسخ در همین رابطه ایجاد کنیم تا عموم اقشار چه بیماران و چه کسانیکه نیازمند اطلاعات و اخبار جدید و احیانن دارای سوالهایی در همین رابطه میباشند به سهولت بتوانند مسایل و مشکلات خود را بیان کنند تا دوستان دیگر و کسانیکه تجربه و یا علم و فن آوری مربوطه را دارند مردانگی کرده و پاسخ سوالها را بدهند . به نظرم آمد که افتتاح چنین جایی خالی از لطف نخواهد بود جاییکه میشود بحثی فرمود و نکاتی یاد داد یا مطلبی را آموخت . سریعن و در طرفه العینی دست بکار شده و کار را به انجام رساندم . نمیدانم چقدر بار مثبت خواهد داشت و ثمره ای که تمامی بتوانند از آن به خواست های به حقشان برسند . باری به هر جهت اگر چنین اقدامی ثمر دهد حتمن اقدام به درست کردن سایت مستقلی را در مورد همین بیماری و مشتقاتش بپا خواهم نمود . ما که کار زیادی از دستمان ساخته نیست حداقل بانی عمل خیری شویم تا بزرگان قوم ! دست بکار شوند و در مورد تمامی بیماریها و بخصوص " بیماریهای خاص " مکانی را درست کنند تا دردمندان و بیماران و یا درگیران آن نوع بیماری به سهولت و در اندک مدتی بتوانند  مثلن در مورد بیماری سرطان ریه و یا سرطان خون و یا صدها بیماری لاعلاج و کم علاج دیگر اطلاعاتی را دریافت کنند . بد کاری که نکردم ؟


آن قصر که با چرخ همیزد پهلو


بر درگه آن شهان نهادندی رو


دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای


بنشسته همی گفت که کوکوکوکو