یا مرزها را فهمیدن
مرزها را ادراک کردن
و یا مرزها را حس کردن
که مرز ماهی و آدمی
چند مثقال یا متر یا درهم یا دلار
یا حتی ضرع ٬ با احتساب ارتفاع اش با دریا
یا چند من با من ! فاصله دارد
یا چقدر میتواند فاصله داشته باشد
سیم خاردار ٬ ما بین عشق و دوست داشتن ِ
ناموس و بی ناموسی
باران و تگرگ
کوه و ابر و آسمان
کوچه و خیابان و یا حتا دربندی در پیچ کُش عاشقها
تا کی ٬ محتاج همین مرزها نگهم خواهند داشت ؟
مرز بین مسجدها
کوه ها و سنگر ها
جنگ ها و لب بوسه ها
دید و بازد دیدهای نامتعارف
گاهی به جشن
و گاهی به جنگ
خِنگش نپنداریم اگر که جشن و جنگ
را
بحاطر جیم اولش
دوست دار بوده ایم .
مرزها را آسودن
رکاب بر بالین شکوفه گذاردن
در نور نَوَردیدن
ماندن
وا پس زدن
گمان بردن به سهراب
اسفندیار غریبه را خودی شمردن
رستم را به باد پائیزی سپردن
و باز هم ماندن
کنار برکه ای که مینالد از فراق دشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر