۱۳۸۶ اردیبهشت ۳۰, یکشنبه

مرز

مرزها را دید زدن


یا مرزها را فهمیدن


مرزها را ادراک کردن


و یا مرزها را حس کردن


که مرز ماهی و آدمی


چند مثقال یا متر یا درهم یا دلار


یا حتی ضرع ٬ با احتساب ارتفاع اش با دریا


یا چند من با من ! فاصله دارد


یا چقدر میتواند فاصله داشته باشد


سیم خاردار ٬ ما بین عشق و دوست داشتن ِ


ناموس و بی ناموسی


باران و تگرگ


کوه و ابر و آسمان


کوچه و خیابان و یا حتا دربندی در پیچ کُش عاشقها


تا کی ٬  محتاج همین مرزها نگهم خواهند داشت ؟


مرز بین مسجدها


کوه ها و سنگر ها


جنگ ها و لب بوسه ها


دید و بازد دیدهای نامتعارف


گاهی به جشن


و گاهی به جنگ


خِنگش نپنداریم  اگر که جشن و جنگ


را


بحاطر جیم اولش


دوست دار بوده ایم .


مرزها را آسودن


رکاب بر بالین شکوفه گذاردن


در نور نَوَردیدن


ماندن


وا پس زدن


گمان بردن به سهراب


اسفندیار غریبه را خودی شمردن


رستم را به باد پائیزی سپردن


و باز هم ماندن


کنار برکه ای که مینالد از فراق دشت


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر