۱۳۸۶ اردیبهشت ۷, جمعه

لطفن بین "واو" ها مکث کنید .

 



کمر درد و اشکی بر گونه و لحظه نگرانی دخترک بر مادر و حضور پدر بر بالینش و شام سرد شده و شبکه جهانی جام جم و دروغ و بارانیکه توامان با مِه ٬ داخل حیاط می نشیند و نسخه چند لا خورده مادر بزرگ که هنوز دارویش از دواخانه گرفته نشده و ناشده های دیگری که انتظارش میکشیم . و درس و مشق بچه و سوپرمارکت محله و بدهی و چیپس و پول تلفن و کادوی روز معلم و مهمان و مرغ سوخاری و گردش در بهار و ماشین و کارت سوخت اش و گرانی و تورم و هنرکده و هنر و هنرمند و سرباز و مملکت و امنیت و سرکاراستوار کم پول و رشوه و نظم و نظام و رای و رئیس جمهور و شورا و شهر بی درو پیکر و شهردار و سیوند و میراث فرهنگی و حسینیان و وزارت و صدارت و میرحسین موسوی و احمدی نژاد و من و خاتمی و ابطحی و فاز چهارم یونسکو و مانتوی اندامی و شلوار جین و اینورم پیدا با زیرپوش قرمز و روپوش ساطین کره ای سفید اونورش پیدا و طرح جدید رایس در عراق و بوشهر و نوشهر و هسته خرما و هسته ای شدن ایران و بمب گوگلی و بمب هسته ای و میراژ روسی و کمی آرامتر و کمی آرام و آهسته ... و غنچهْ انارِ در مِه خوابیده . هیس ! لطفن بیصدا از کنار همه غنچه ها ٬ رد کار خودتان را بگیرید . 


 


پی نوشت : متاسفانه اکثر وبلاگهاییکه لینک داده و یا نداده ام و همچنین تمامی فیلتر بشکن ها نیز که من دم دست داشتم از روز پنج شنبه فیلتر شده اند . گویا مبارزین با بد حجابی به بلاگستان هم نقبی شدید و سخیف فرموده اند . این بیماری مزمن اجتماعی را تا کی باید تحمل کنیم نمیدانم . حالمان بد جوری گرفته میشه اینجوری ! احساسم اینست که با این کارا مملکت درست نمیشود که هیچ بلکه همه مان را دزد و خلافکار به عمل می آورد . راستی من به آصف ام چطوری بگم که عمو نق نقویش حرف خلاف نمیزند ولی دامنگیر فیلترینگ شده ! یا دوستان عزیز دیگری که وبلاگشان اصلن نه مسایل سیاسی حاد دارد و نه مسایل سکسی( معذرت اسم ترکی اش اینه ! ) درش پیدا میشود . رویتان را بروم فیلترکنندگان . واقعن آیا روزی کلاه سخیفتان را قاضی به قضاوت وجدانتان خواهید کرد ؟ یا شاید وجدانتان قیر پاچ کرده ! نمیدانم ولی خیلی به این دنیا و های و هویش دل نبندید به علی .  شما و یا من اقتدارمان مقطعیست . منبر گذاشته و وا خواهیم رفت به ابولفضل . حالا من اینو کی گفته باشم .


ظاهرن پی نوشت از اصل مطلب زیادت آمد. روایت است که دردمند به هنگام ابراز دردش همیشه چانه اش گریس کاری میشود . یعنی دنده ها روان و ریلکس روی هم میچرخند  .  


 

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲, یکشنبه

باور کردنی و یا نکردنی!

 


  مجله خانواده سبز در ویژه نامه نوروزی و در قسمت "مرگهای تکراری" اش چنین آورده است .


اين داستان هم داستاني مشابه مرگ دوقلوهاي فنلاندي است ولي اين بار صحبت از دوقلوهاي همسان نيست. بلكه درباره دو برادر معمولي است. در سال 1975 مردي كه در يكي از خيابان‌هاي برمودا در حال دوچرخه‌سواري بود با يك تاكسي تصادف كرد و بلافاصله از دنيا رفت. يك سال بعد برادر اين مرد دقيقا مثل خود او كشته شد. در حقيقت بايد بگوييم برادر كوچكتر درست در همان جاده، همان دوچرخه را سوار شده بود و براي اين‌كه بيشتر حيرت‌زده شويد بايد بيفزاييم كه او با همان تاكسي تصادف كرد. راننده تاكسي، نيز همان راننده يك سال پيش بود و حتي همان مسافر يك سال پيش دوباره سوار بر تاكسي او شده بود.


از دروغ تا واقعیت ٬ چند جاده فاصله داریم ؟ از باور کردن و بارور کردن حقیقت یا دروغ و یا مثلن ماوقع چقدر تفاوت و تناوب میتواندباشد  ؟


توسط:" شهرزاد هزار و يكشب "