۱۳۸۵ بهمن ۲۶, پنجشنبه

سالهايي دور ! ---------- AX O MAX

در سالهای مابین ۱۳۴۵-۴۶ آقایی آمریکایی در شهر اهر مشغول تدریس زبان انگلیسی بودند . تا آنجا که بنده یاد دارم ایشان را مستر مورگان مینامیدند . در آن دوران ٬ حقیر سه چار سالی بیشتر نداشتم و سور کویی از وجود ایشان در شهر کوچک آنزمان در مغزم باقی مانده است . الان که بزرگ شدم و ریشم به سپیدی برف میگراید سایت ایشون را پیدا کردم . مطالب بسیار خواندنی دارند از آنزمان و خاطراتشان در اهر . تنها چیزی که برایم جالب بود اسم اصلی ایشان بود که مردم همیشه در صحنه اهر مورگان ميخواندند . اسمشان است Paul C. Pitzer .  البته اگر حقير هم اشتباه نفهميده باشم !خلاصه بگویم که چون عکسای بسیار زیبایی در آنزمان از دیارمون گرفته اند خواستم آنهاییکه تا الان به این سایت دسترسی نداشته ویا ندارند از زحمات ایشان قدردان باشند تاریخ است دیگر . چیز دیگری که به ذهنم رسید تا انجام بدهم مجوز گرفتن از شخص ایشان بود که بدلیل نداشتن و یا نیافتن ! ایمیل ایشان نتوانستم اجازه بازخوردش را بگیرم امیدوارم ایشان از تقصیرات بنده بعنوان یک کپی پیستیست حرفه ای گذشته باشند . آمین



راسته مسجد سفید و قنادي وطن 



روم به دیفار آنزمان


بقیه تصاویر را در ادامه مطلب تماشا کنید . در اینجا از آقای پیتزر خودمان که ما را با مطالب و خاطرات و عکسها و  زیباییهای شهرمون وصلت دادند صمیمانه سپاسگزاریم . امید بر اینکه هزار در آخرت عوض گیرند . از دست ما غیر از این کاری ساخته نیست . راستش رو بخواين دليل وجود ايشان در آن دوران و در شهر اهر مقداري با انرژي هسته اي الان متوازن و متقارن و از اين حرفها نيس ؟ نميدانم به علي


بچه هاي آن زمان و آقايون الان ٬ از داخله يا خارجه اگر شخصيتهاي تصاوير را شناختند ايميلن و يا كامنتن اطلاع دهند تا به يادگار اسمشان را زير عكسشان ثبت كنيم . اجرش با شما


 


توضیح ضروری : استاد ارجمند جناب آقای چرچی عزیز که همکار آقای توماس مورگان و همچنین آقای پال پیتزر بوده اند کامنتی را جهت تنویر و تکمیل مطلب بنده گذاشته اند . نظر ایشان برایم قابل احترام و اعتماد و اطمینان بوده و از همین منظر با عرض پوزش از اشتباهی که در معرفی آقای مورگان بجای آقای پیتزر نموده ام عین مطلب جناب چرچی عزیز را برای تصحیح مطالبم در ذیل می آورم . در همینجا از نظر لطف و تدقیق ایشان نیز صمیمانه سپاسگزارم .



۱۳۸۵ بهمن ۲۵, چهارشنبه

زمزم حامامی

همشهریان عزیزی از بلاد خارجه طی ایمیلهایی مختلف و با در خواستهایی متفاوت از حقیر وامانده در این بلده به تقصیر ! سوالاتی را مطرح کرده اند و ما را برآن داشته اند که رایحه وطن را برایشان از اینجا به آنتن وبلاگ بفرستيم تا ایشان مفرح گردیده و بویی گرفته و نفسی تازه استشمام فرمايند و ما را مزید امتنان قرار دهند .


از " آمریکا " دوست عزیزی طی ایمیلی تقاضا کرده اند که از کفشهای دست دوز اهریعكس تزئيني از گوگل مربوط به حدود چهل سال قبل ! البته بشرط اینکه اگر باشد و پیدا کردم برایشان ارسال کنم .قول مساعد هم داده اند كه پولش را حتمن برايم بفرستند . عرض شود خدمت این همشهری عزیزم که به جان شمانباشه بجان خودم چاروقهای دست دوز سال پنجاه و چهار هم پیدا نمیشود چه برسد به کفشهای نوک به هواي اهري . فعلن با اين تصوير كه تزئينيست حال بفرماييد تا ببينيم چه ميشود برايتان انجام داد كه شما را راضي به همشهري بودنمان كنيم . البته عكس حمام هم ديدن دارد به علي حتمن شما را به خاطرات دوران كودكي تان باز خواهند گرداند .


  از "نروژ" گرانمایه همشهری ادیب و فرهنگدوستي  تقاضای ارسال کتاب و یا حداقل اشعاری نو از شاعر بنام شهر و استانمان جناب آقای عباس بارز را کرده اند تا برایشان بفرستيم . آقا اگر وقت کردم حتمن اینکارو میکنم . یا حداقلش میتونم اشعار تازه اش را و یا هر شعری که شما باهاش بیشتر حال میکنید برایتان ایمیل زنم . اگر عکس جدیدی هم از استاد بارز پیدا کردم ضمیمه میکنم تا ارادت مزيد خود را به شما بیشتر ابراز نماييم .


بازم از "آمریکای جنایتکار " دوستی پرسیده اند آیا "چلب وردی " و محله "باغبانلو" هنوز پا برجاست و آیا چشمه چلب وردی هنوز آب دارد یا نه . معروضم که "چلب وردی " الان چسبیده به قطعه شهدای شهرمون شده فکر میکنم اونموقع که شما عازم بلاد کفر بودین دور و بر این مکان خالی از سکنه و قبور فعلی بوده باشد . ضمنن آب چشمه اش بسیار تحلیل رفته عین خود بنده ! محله باغبانلو هم فكر كنم تا يكي دو سالي بيشتر پابرجا نباشد !چون در سال آتي طرح مسير گشايي در دست اقدام شهرداريست كه گريبانگير محله شما هم خواهد شد گويا


از "سوئد " دوستی ایمیلی ارسال کرده و به زبان ترکی و با کلمات لاتین که این حقیر هم با خوندنش دچار مشکل بودم فرموده اند که اولن وبلاگم را به آن زبانی که تعریفش رفت بنویسم  و دوّمن مقداری آره دیگه پاپان پاپان پان کنیم . عرض کنم خدمت این دوست گرانمایه همچنانکه گفتم بنده با این سواد در پیتی ام نتونستم ایمیلتان را بخوبي بخونم چگونه میتوانم آنرا بنویسم و دیگران با هجی و صلوات بخونند و آخرش هم نفهمند که بنده چه گفتم و آنها چه ادراک فرمودند .


از "كانادا " دیگر همشهری به غربت در رفته عکس از مناطق مختلف شهر خواسته اند و چون حقیر مقداری کارو بار و زندگی را هم دارم تجربه میکنم و فعلن نمیتوانم عکسهای مختلف را از اقصا نقاط شهر و منطقه را گرفته برایتان ارسال کنم و صد البته قول میدهم عنقریبن عکسهای تاریخ منقضی و جدید را در وبلاگ " اهرارسباران"برایتان منتشر كنم كه فعلن اين عكسها در تاريكخانه زير جوهر مخصوص است و هنوز ظاهر نشدن  . ولي برای اینکه زیاد هم دست خالی از اینجا بر نگردید و ما شرمنده تقاضاهای به حق تان نباشیم چن عکس دم دستي از گرمابه زمزم را که فعلن دارد با فس و فس راهش را ادامه میدهد برایتان میگذارم .  تا مقداری از دلتنگی و غم غربتتان بکاهد . همچنانکه در پايين تصویر مشاهده میکنید نوشته :گرمابه زمزمزم٬ کیسه کش آماده است و همچنين غسل جمعه ضامن سلامتی انسان است. اینها کار محسن حمامچی است فکر میکنم ايشان یادتان باشد . حمام عمومی زمزم و ناصری و "ایشیک حامامی " و "آخوند حامامي " از اساس مخروبه شده اند . راستي در حمام زمزم اينجا سشوار صد تومنه . اونجا رو نميدونم . صد البته خودتان مستحضريد كه كلمه سشوار به مرور گذشت زمان و بعلت تكرار مكرر آن توسط فرهنگ سازان منطقه به ششوار تغيير نام يافته وگرنه خودشان اعتراف كردند كه اگر اين عكس را جايي گذاشتيم پشت عكس توضيح اش را هم اضافه كنيم .


 




هر که دارد امانتی موجود بسپارد به بنده وقت ورود . اینم تصویر زیبای رختکن مخروبه زمزم حامامی


 از "فرانسه "....... و اما آقا ابراهیم خان باور بفرمایید باخونه مادرتون صد قدمی فاصله نداریم ما ته دربندیم اونا سر کوچه ٬ اخوی گرام هم تازه از سفر حج برگشته اند و یک شام مفصل هم در تالار ضیافت اینجا به همه همسایه ها احسان کردند . تازه دسرشان هم ماهیچه بود اونم از نوع گاوي اش  شما خود محتسب باشید شامش چه میتوانست باشد . خدا نصیب شما هم بگرداند . ملالی نیست به غیر از دوری شما . راستی آقا ابراهیم لطفن برایم ایمیل بزنید و بفرمایید در فرانسه گچ اصفهان چنده ؟ حالا من دقیقن نميدونم واژه گز را با گچ اشتباه نگرفته باشم خوبست .


از "اکراین " ..... نرمین جان٬ شما که فرموده اید زود زود خودتان به ولایت سر میزنید حالا اینقدر دلتنگ شدین که با ایمیل میپرسین باقلای اهر و لبویش رسیده است یا نه ؟ بگویم که دیگر هر دو رو به اتمام است خواهرم . گرچه امسال مقدار زیادی لبو تناول فرمودیم و به همان نسبت و شاید بیشتر از یبوست (معذرت میخوام ) در آمده و مقداری ملین فرموده ایم .اما باقلا مقداری این دو مضمون را تعدیل بخشید و رفع حاجت طبیعی میفرماییم . اینجا گوشت فعلن حول و حوش پنج هزار تومن است البته از نوع گوسپندی اش . ماشالا شما آنجا هات داگ و بیفتک و پنیر پیتزا میخورین که اگر بیایید اینجا از گرسنگی تلف میشوید ...


بقیه دلداگان ولایتمان را كه دستشان به آتش محبت وطن نميرسد در پستی دیگر خوشحال و خرامان خواهم کرد . ما را هم از دعاهاتان فرافكني نفرماييد . اين عكس پاييني يك سورپرايز عكاسي و حمامي ميباشد .


 


 

۱۳۸۵ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

جاليز

...


پای به جاليزی گذاشته اي که از آن ِ تو نيست


دير يا زود ٬ در می يابی که رسوا شده ای .


با پای برهنه 


 راه آمده را بازگشتی چنان دشوار است


 که گويی بميری و دوباره زندگی آغاز کنی.


با برگهای ريخته


 سخن از سبزه گفتن 


مفهوميست که دير زمانیست 


معنی خويش از کف وانهاده است


و دوريست که شاید رويايی باشد


 يا وهمی در آتيه ای بی انتها.


 


قدم از قدم ميگُسَلَم 


و سربه عقب برميگردانم  


آه ٬ راه بازگشتی نمانده است


يا رودر رو


 پناهگاهی که گرمم کند ٬ ويا دلداري ام دهد .


تنها سنگی پيش پاست !


 و چيز ديگري به ديده ات نظاره گر نميباشد .


يا به اکراه ٬ سر به سجده بايد برد


يا رهائی ات را ضمانتيست ٬ اگر سر بر آن کوبی


ديگر نه پرسشی و نه پاسخی ! 


آب رفته را به جوی بر نميگرداند .


 ۱۸ آذر ۸۳ - صادق


 

۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

وبلاگها ميتونن و خوب هم ميتونن

از همه دوستان و عزیزانیکه با لینک و یا مطالب و تحقیقاتشون کمک کردند تا درد گراني و نايافتي داروي " آونكس " را به گوش ديگران و مسئولين و روزنامه ها و حتا به كانالهاي تلويزيوني آنچناني ! برسانيم صميمانه و خاضعانه سپاسگزار و منت دارشان هستم . خبري را كه در زير مشاهده ميكنيد قولي است كه دست اندر كار بيمه تامين اجتماعي (امروز) اعلام كردند و گرچه با اما و يا اگر است ولي اميدوار كننده هم است . از دوستاني هم كه خود را "بزرگوارانه و خود بزرگ بینانه  ... " شريك ماجرا نكردند متشكريم . روايت است كه گذر پوست به دباغخانه هم آره ديگه از اين حرفا . یک مثل ترکی هم هست که میگه : دمیر قاپنین دا تاختا قاپیا یئشی دوشر   


جان مادرتون ! آقاي فتاحي لطفن به زور قمه هم كه شده از اين شوراي عالي بيمه بخواهيد كه اين يكي خبر تو زرد در نياد .


هزينه داروهاي گران‌قيمت صددرصد از سوي سازمانهاي بيمه‌گر پرداخت مي‌شود ايسنا


اين مطلب پي نوشت هایی هم خواهد داشت :


یک : شخص بنده شدیدن و عمیقن و در ارتباط با دوستان پی گیر دقیقه به دقیقه این خبر مهم خواهیم بود . نتیجه دهد که مدیون میشویم ولی اگر نتیجه ندهد ماییم و آقای فتاحی و مجلس شورای اسلامی و رئیس جمهور و وبلاگستان و خود زنی ! و باقی قضایا . این را گفته باشم


دو :


 

۱۳۸۵ بهمن ۱۳, جمعه

آیا وبلاگها میتوانند كمك كنند؟

اینجا با ارائه لینکها و نوشته های تازه وبلاگستان در ساعت ۲۰ روز چهارشنبه به تاریخ ۱۸/۱۱/ ۸۵ دوباره سازی شد.


اين بازي فرا گير و خوشایند شب يلدا در بلاگستان نيست . اين درد فراگير من نوعيست درد فرد فرد هموطنانیکه از این مسایل آسیب میبینند . آیا بازی یا درد در بلاگستان معنی های خاص خودش را دارد . این بازی یا درد چقدر برایتان ارزش دارد . ارزش لینک دادن یا ارزش تحقیق و نوشتن یا ارزش رساندن این نوع دردها به گوش مسئولین یا ارزش هم دردی و یا ... 


دوستی عزیز و اقتصاد خوانده برای مطلب قبلی ام "عشق من آونکس " در تهران تحقیقاتی را انجام داده اند . این تحقیقات مطلب قبلی را مقداری به زیر سوال برده بود . فاکتور خرید دارو در جیب کاپشنی که از آستارا خریده بودم موجود بود لذا عکسش را جهت مستند شدن کار گرفتم و گذاشتم اینجا . 



قیمت آمپول آونکس که قیمتشان با قیمت ما خدا تومن فرق داره ! تهران با دفترچه بیمه تامین اجتماعی ۱۶۸هزارتومان!!! و در تبریز ۲۳۰ هزار تومان خرج در نرفته !!!!! آنهم با نایافتی و کمبود و حتا با نبودش .
حالا بنظرم محبت دوستانیکه با اینجا در ارتباط هستند اینه که از شهرهای مختلف قیمت این آمپول و از نوع خارجه و داخله اش و کمبود یا فراوانی اش را در اینجا برایم بنویسند تا دقیقن علت یابی شود بلکه بتوانیم مشکلاتی از این نوع را به گوش مبارک بزرگان قوم برسانیم شاید سبب خیری برای دیگر مریضان از نوع خاصش شویم . این قضیه مربوط میشود به تک تک مردم ایران ! به فلک زده هاییکه هرماه باید ۲۳۰ هزار تومان يا همان ۱۶۸ هزار تومان تنها باید پول ۴ عدد آمپول را کنار خرجی های خونه شون بزارن کنار . مقداری بار عاطفی و روانی هم شاید داشته باشد . حالا ما کی این حرف رو گفتیم .


آقا اصلن چرا داروي بيماريهاي "خاص" رو دم در خونه و مجاني !!! به مريض تحويل نميدن ؟ انتظار بزرگي يه مگه نه ؟ من چقدر پر مدعام . آیا وبلاگها قدرت اینرا دارند که بعد از اینهمه سال یک معضل اجتماعی را حل کنند . خودم هم نمیدانم و برای این است که تست میکنم تا ببینیم چند مرد حلاجیم . دوستی قرار است با آقای اعلمی نماینده محترم تبریز در مجلس شورای اسلامی مسئله را مطرح کند . تا چه پیش آید . همان دوست ظاهرن با ایسنا هم تماس گرفته تا تحقیق بشه . دوست دیگری ...


نوشته ها و یا لینک های داده شده در این رابطه تا الان :روزنامه اعتماد ملی / بلاگ نیوز بلاگچین / نق نقو/ آيلا / آلما  / عمو اروند  / زن متولد ماکو فراری/ آونگ خاطره های ما  / وبلاگ گروهی سه قلم دار / خواب قاصدک ها /ناز خاتون  / روی شیروانی داغ / الهه مهر زیتون / نقطه ته خط  / زندگانی / شهر قصه / آب و گل / دختر همسایه / رها / شبانگاهان / برکام / آقا خره / من در غربت / دست نوشته های یک فلفل کوچولوی شیرین / خدا بیامرز / تو را من چشم در راهم / سیاست مجازی / سفرنامه الکترونیک / خیابان شماره ۱۱ /  سيب سبز / روزبه میرابراهیمی  / بیداد / بي بي باران / ورودي پزشكي ۷۸ / ورجاوند / دیوونه / من و ام اس / سیاه آبی سفید / محمد تراوا / کتبالو / رها / یک دانشجوی دانشگاه آزاد /


اگر شما هم در این رابطه نوشته این و یا احیانن لینک داده آنرا در بخش نظرات اعلام فرمایید .


 مطالب مرتبط :


پرداخت كامل هزينه هاي درماني بيماران خاص - سرطان و ام اس  . توی چشم آدم راست راست نيگاه ميكنند و دروغ تحويلش ميدن " اينم از پايگاه جامع! اطلاع رساني پزشكان ايران " 


عدم تامين داروي بيماران ام.اس حالت روحي و رواني آنها را متزلزل مي‌كند ایسنا


بيماران مبتلا به " ام.اس " و بيم و اميد براي درمان  يك داستان خواندني از خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران


وزارت بهداشت افزايش بهاي داروي "آونكس" براي بيماران ام‌اس را تكذيب كرد خوبه آقا ما كه اون بالا فاكتور داديم  دروغ چرا؟


ام اس و تجارت مرگ  اسماعيل عبادي از تهران


عشق من آونكس مطلب قبلي ام كه كسي تا الان پاسخگويش نيست !


پي نوشت : تمامي مطالبيكه ديشب نوشته بودم با يك اشتباه به هوا رفت و من مجبور شدم دوباره نويسي كنم و اين امر باعث ميشود كه از اصل مطلب اوليه مقداري فاصله داشته باشد و چون آنرا جايي كپي نكرده بودم تنها سعي ميكنم مطالبي را كه بيادم مانده را تكرار كنم . از اشتباهي كه كردم از همه دوستان معذرت ميخواهم . عرض شود كه لطفن و با قبول زحمت كسي اين نامه را تشويش اذهان نداند.