۱۳۸۵ بهمن ۲, دوشنبه

ناگرانم ء هوامان غباری مينمايد

گاهي فصلي" دق الباب " مي نماید .


و گاهي انديكاتور زندگي ات ! به مخاصمتِ ديگران  بسته میشود


که مَر و تو را راهی ميکند به عنفوان نداشته ها و نخواسته ها


گاهی شکستن سرعت صوت در بالای ابرها


حُرّی ته قابلمه دلم را خالی میکند


اینجا خروسخوان مجمعه میگذارند تا دَخلشان پُر شود


ماییم که قُد قُد کنان مینالیم


 و راه به سفر بسته !


اما اگر نگاهی مرا حراج دهد


کسی چیزی احساس نخواهد کرد


الا اینکه من "شبی" با خویش بودنم را


به رخ دیگران کشیده ام .


ناگرانم


این تخم ٬ زرده دارد یا خیر ؟


ناگرانم


این ابرِ بارش است یا غبار ؟


 یا رگبار ؟


 

۳ نظر:

  1. دوست عزیز ممنون، برقرار و سرافراز باشی.

    پاسخحذف
  2. سلام .... شاید هم ... احتمالا ... همه با هم!!

    پاسخحذف
  3. نگران مباش به مرغ‌ها سفارش تخم دوزرده گذاشتن خواهم کرد و رعد را خواهم گفت که بر بال جت مزاحم بکوبد.

    پاسخحذف