الو سلام
سلام
خوبی بابک جان
مرسی احمد جون ٬ تو چطوری
خوبم ممنون ٬ میخوای یه خبر خوش بهت بدم 
آره حتمن
میخوام برم یه جایی
مثلن کجا
یه جاییکه خیلی دوس دارم تو هم بیایی . حتمن خوش میگذره . همه چیز اونجا هست ٬ جاییکه عشق هست ٬ و مهربانی هم هست و آزادی فَت و فراوون ریخته زیر پات .
خوبه واللا ٬ عالیه . منم مترصد همچی فرصتی بودم ولی هنوز پاسم رو براه نیست
ذکی ! اونجاییکه من میرم پاس لازم نداره که ! قول میدی همراهم باشی
آره بابا ٬ حتمن ٬ چرا که نه ٬ ممنونتِم هم میشم
مَرده و قولش ها
حتمن
احمد به بابک : من میروم به اون یکی دنیا سََرَکی بکشم تو هم بیا دوری بزنیم و اگر جواب نداد بر میگردیم
بابک به احمد : مرد مومن تو که کارات تموم شده . بذار منم کارامو راست و ریس کنم حتمن میام با هم اَیاق* میشیم .
احمد به بابک : راست و ریس کردن که با ادبیات ماها منافات داره . رو به راه کردن معنی بهتری دارد
بابک به احمد : آنقدر ریسه فرمودیم که انگشتان دستمون ریس به ریس شده واسه همین " ریسمون " رئیس معنی میده !
احمد به بابک : (با لبخند ) ظاهرن هنوز بزمجه تان از نقشه دریای خزر آب نخورده ؟**
بابک به احمد : نه هنوز ولی به احترام شما هم که شده می آیم
بيييييز ! قطع و وصل صدا ! آمپلی فایر از کار اوفتاد ! کات کات !
باباجون کات که مربوط به فیلمبرداریه ! اینجا استودیوی صدا گذارییه !
هالو ؟
الو
آي الو؟
احمد ؟!؟
من بابكم .
احمد رفته بود و بابک چنان سريع در پی اش ردگیری کرد و رفت ٬ كه گويي ميخواست "طرفه العين" را معني بخشد
عين يك موشك٬ سهند بود یا سبلان نمیدانم شاید اسمش قوشا داغ هم باشد
امان از اين موبايل ٬ دُمبت رو كج بگيري ارتباط قطع ميشود .
* : اَیاق به زبان ترکی یعنی پا و در جمله فوق ( همدل و همزبون بودن ) = همپا بودن است
** : اشاره به شعر سهراب سپهری
اين چهره كه كمي طاس مينمايد و اندكي سپيد موي٬ معشوقه ام است . محموديست از دولت آباد .
گاهی نفهمیده لقد میخورم. تاریخم٬ به زن ماه جبینی میرسد اندر " روس " یا " به آنکه تاریخ را نخوانده پشت سر گذاشت". "صادق چوبک " وقتی از اَنتر و لوطی اش ٬ تفاسیری گفت ٬ لوطی یی مرده را مانستم ٬ و همچنین اَنتَری دل نگران . "خیمه شب بازی" اش عالی بود ٬ مستدل از عدل ٬ اسب شدم و در گیر لجنزار ماندم ٬ بی درشکه و نََفَسِ تازان٬ ولی بی زبان و بی بدیل ! اسب را میستايم که چقدر به عدل نزدیک است و همه چیزمان چقدر به خیمه شب بازی صادق چوبک مانسته و مقارن و متقارن است . 

خودش ميگه كه اگه به من کيلومتر شمار وصل میکردند شايد۱۰۰۰ بار دور دنيا را با پای پياده گشته بودم. ميگه تا يادمه از نوجوانی از صبح تا شب همش راه رفتم وروزنامه فروختم......من که بچه بودم مش خليلو ميديدم که با صدای نصفه گرفته اش داد ميزد حَبر حَبر حَبر کيهان ........... فلان چيز فلان طور شده يا زلزله٬ طبس را با خاك يكسان كرده و يا.... البته خودش سواد نداره و روزنامه فروشهای مرکز يک خبر تازه رو بهش ميگفتن و مش خليل برای فروختن بيشتر روزنامه ٬ اون خبر تازه رو تکرار ميکرد . خودش ميگه ۸۰ و چند سالشه و هنوزم که هنوزه داره همينطور راه ميره و روزنامه ميفروشه اونم تو سن ۸۰ واندی سالگی . پای پياده هر روز صبح و عصر دنبال سی چهل خواننده روزنامه اش ميگرده . و دنبال روزی! ايشون كه نبايد بدانند اما معني و مفهوم آژيرشان اين بايد باشه كه 


